ساموئل بارکْلی بِکت (زاده ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ – درگذشته ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹) نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر ایرلندی بود. بکت در خانوادهای پروتستان به دنیا آمد و دورهی ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و به دلیل علاقهاش به زبان فرانسه در رشته زبان و ادبیات فرانسه ادامه تحصیل داد و در سال 1927 مدرک کارشناسی خود را گرفت. بعد از دوره لیسانس به پاریس رفت و همانجا با جیمز جویس آشنا شد و رفاقتی بین آنها شکل گرفت. این آشنایی در شکگیری استعداد او تأثیر چشمگیری داشت و به شکلگیری ایدهها و استعدادها و ایجاد ژانر نویسندگیاش کمک کرد.
آشنایی با ایدههای ساموئل بکت
آثار بکت به شکلی بیپروا و اساسا رادیکال نگاشته شده که بنا بر برخی تفسیرها نسبت به وضعیت بشری عمیقاً بدبینانه است. این حس بدبینی اغلب با قریحه ی طنزی قوی و غالبا نیشدار وی تلطیف شده است. چنین حسی از طنز برای بعضی از خوانندگان آرا او این نکته را در بر دارد که سفری که انسان به عنوان زندگی آغاز کرده است با وجود دشواریها ارزش تلاش و سعی دارد.
بکت شبیه هنرمندان و فلاسفهی ماقبل خود این پرسش را پیش میکشد که «انسان بودن به چه معناست؟» پاسخی که وی میدهد هول آور است: انسان بودن جست و جوی بیپایان است برای «یافتن» هویت و جهانی که «شخص بتواند» در آن لذت ببرد. این همان مخمصهی انواع ماست. به علاوه این دیدگاه را نباید به هیچ وجه با برچسب اگزیستانسیالیسم یا آموزهی ابزوردیته تبیین کرد. این دو مکتب در عین حال که ابهام اساسی و سردرگمی تجربهی انسان را خطاب قرار میدهند با این وجود این برای ساختاربندی زیرکانه ی دو قطب عین و ذهن و به عبارتی دو قطب همان تجربه هیچ مشکلی ندارد.
شخصیتهای داستان بکت عموما انسانهایی رنج کشیده و دردمند هستند که همواره بر امیدی عبث دلبستهاند. این افراد درگیر رنجی هستند که به آنها تحمیل نشده است و هیچ انگیزه و هدفی را از رنجکشیدن دنبال نمیکنند. بههمین علت است که بسیاری از افراد آثار بکت را در زمرهی آثار ابسوردیسم (پوچانگاری) دستهبندی میکنند.
نکتهی قابلتوجه دیگر در آثار ساموئل بکت، کوچگرایی معنایی یا به زبانی سادهتر پرش واژگان و عدمهماهنگی جملههای یک متن است؛ بهطوری که انگار برای او رابطهی دال و مدلول (براساس نظریهی دریدا که بیان میکند دال واژگان هستند و مدلول معنای واژگان در دنیای حقیقی) مطرح نیست و تنها چیزی که وجود دارد چرخهی باطل دالهاست؛ گویی هر دال بر دال دیگری ارجاع کند.
در مجموع بکت از آن دست نویسندگانی است که هیچ یک از آثارش را نباید از دست داد و از نویسندگان به نام تاریخ ادبیات به شمار میرود.
چرا در انتظار گودو چنین تاثیر بنیادینی بر درام مدرن داشته است؟
آیا بکت در شمار آخرین مدرنیستها بود و یا اینکه میتوان او را جزو اولین پست مدرنیستها به حساب آورد؟ در طی دهه ی هشتاد و نود میلادی, کار بکت محل نزاع میان منتقدین ادبی سنتی و منتقدینی شد که میکوشیدند پارادایم های جدیدی را هرچند نه صرفا برای بررسی کار بکت برای بررسی ادبیات به طور کل خلق کنند. در واقع کار بکت موضوع مباحثهای جدی در مورد معنا، ساختار و فرم ادبیات، میان مدافعان سنتی ادبیات از یکسو و منتقدینی شد که تحت تاثیر مجموعهی جدیدی از پارادایمها بودند: ساختارگرایی، مابعد ساختارگرایی، نقد روانشناختی، یونگی، و غیره… بررسی گذرای این دیدگاههای نو نشان میدهد که کار بکت، به عنوان یکی از مهم ترین نویسندگان معاصر، تا چه حد به تحول و تعاملهای نقد یاری رسانده است.
در انتظار گودو:
در انتظار گودو اثر ساموئل بکت از زمان انتشار آن در سال ۱۹۵۳ به یکی از مهمترین آثار نمایشی قرن بیستم بدل شده است و تصویر مرکزی آن (دو ولگرد که در جادهی بیرون شهر، پای یک درخت، منتظر آمدن گودو هستند) یکی از مشهورترین تصاویر صحنهی مدرن محسوب میشود. در انتظار گودو نمایشنامهی بسیار سادهای است: کنش آن در مکان ماوقعی اتفاق میافتد که تقریبا به هیچ جا شبیه نیست. توضیح صحنهی محل کنش بسیار ساده است: جاده ی بیرون شهر، یک درخت، غروب (مابقی توصیحفات صحنه نیز صرفا به یک تل کم ارتفاع اشاره میکند که در آغاز پرده ی اول از آن یاد میشود).