دستهبندی: علوم اجتماعی و جامعه شناسی
پیبوردیو در کتاب «دربارهی تلویزیون و سلطهی ژورنالیسم»- که در واقع متن درسهای بوردیو در کلژ دوفرانس بوده است- سعی در روشن ساختن سازوکار سانسور نامرئیِ رایج در تلویزیون و همچنین بر ملا ساختن منطقی است که در پس برنامههای تلویزیون وجود دارد. بوردیو در این کتاب برخلاف سایر نوشتههای خود از زبانی ساده و گویا استفاده میکند و از این رو خوانندگانْ متنی روان، خوشخوان و روشنگر را پیش رو خواهند داشت که برخلاف سادهسازیهای سفیهانهی برنامههای تلویزیونی، اینبار بهشکلی «ساده» به پیچیدگیهای پنهان این برنامهها پی میبرند.
توضیحات
مشخصات
نظر کاربران
کلمات کلیدی مرتبط
در برخورد ما با رسانهها و بهویژه تلویزیون همیشه بحثهایی در باب سانسور مطرح میشود. از دیدگاه انتقادی، مقولهی سانسور را شاید بتوان به دو شکل سانسور آشکار و سانسور پنهان دستهبندی کرد. سانسور آشکار میتواند هم سمتوسویی اقتصادی داشته باشد(در اینجا مراد از سانسور اقتصادی، شکل بیواسطهی وابستگی یک رسانه به یک یا چند بنگاه اقتصادی است) و هم گرایش به صاحبان قدرت(برای مثال یک شبکهی تلویزیونی که تحت تملک یک سیاستمدار یا شخص پرنفوذ و قدرتمند قرار دارد)* داشته باشد. اما در خصوص سانسور پنهان باید گفت که منظور سازوکارهای پنهانی است که در برنامههای تلویزیونی هم برای «دروغ» گفتن بهکار میرود و هم برای «راست» نگفتن!!
بوردیو در قطعهی زیر نشان میدهد که آیا پوشش اخبار حوادث استثنایی ( مثلا از خوردن 153 عدد هاتداگ توسط یک استرالیایی در سن 16 سالگی گرفته تا جانِ سالم به در بردن ازپرت شدن از قلهی اورست و فرود آمدن در بندر لنگه آن هم بدون حتی یک خراش و ... ) جایی در این سانسور نامحسوس دارند؟
« بیاییم یکی از سادهترین موارد را مثال بزنیم. [منظورم] حوادث هستند، که همواره مادهی خام مورد علاقهی مطبوعات زرد را میسازند: [حوادثی چون] خونریزیها و روابط جنسی و درامها و جنایتهایی که امکان میدهند فروش روزنامهها افزایش یافته و بر مخاطب رسانههای تصویری افزوده شود؛ بهخصوص اگر آنها را در رأس اخبار تلویزیونی قرار داد.... اما حوادث در عینحال که جذاب هستند، اسباب گمراهی نیز میشوند. شعبدهبازها یک اصل اولیه دارند و آن این است که توجه تماشاگران را به چیز دیگری، بهجز کاری که در حال انجام دادنش هستند، جلب میکنند. در تلویزیون نیز بخشی از کار نمادین، برای مثال در سطح اخبار، همین است. یعنی توجه تماشاگران را بهسوی اتفاقاتی جلب میکنند که برای همه جالب باشد. به بیان دیگر، نوعی از اتفاقات همهجانبه یا جالبتوجه برای همه. چنین اتفاقاتی، وقایعی هستند که عملاً نباید هیچکس را دچار شگفتی کند، ومسئله و موضوع مورد جدل نیز در بر نداشته و افراد را در مقابل هم قرار ندهند، تا بتوانند اجماع برقرار کنند. در حقیقت، برای افکار[عمومی] باید وقایعی باشند که هرچند مورد علاقهی همه هستند، اما هیچچیزِ مهمی دربر ندارند. حوادث، چنین مواد خامی هستند: اطلاعاتی که اهمیت آنها در آن است که توجه همه را بر میانگیزند، ولی هیچ پیامدی دربر ندارند. اما در عینحال، زمان را اشغال میکنند، زمانی که میتوانست صَرف گفتن چیز دیگری شود. باید توجه داشت که زمان در تلویزیون مادهای بهشدت کمیاب بهحساب میآید؛ و اگر این دقایق ارزشمند صَرف بیان چیزهایی چنین بیارزش میشود، دلیلش آن است که این چیزها، در عین بیارزش بودن، اهمیت بسیاری دارند، زیرا چیزهای بسیار ارزشمندی را پنهان میکنند. اگر من تا این اندازه بر این موضوع تأکید دارم، دلیلش آن است که بخش بزرگی از مردم، هیچ روزنامهای نمیخوانند و تنها منبع اطلاعاتشان تلویزیون است و کاملاً به آن اعتماد دارند.تلویزیون، بهنوعی دارای انحصار عملی بر شکل دادن به اندیشهی بخش بزرگی از مردم است. درنتیجه، با تلف کردن این وقت ارزشمند از طریق پر کردنش با خلأ یا تقریباً [با ایجاد] خلأ [از طریق برنامههای کاذب]، اطلاعات مهم و ارزشمندی که هر شهروندی باید در اختیار داشته باشد تا بتواند حقوق دموکراتیکش[و طبعاً حقوق انسانیاش]** را اعمال کند به او داده نمیشود.»[صفحهی 25-26]