دستهبندی: تاریخ،جغرافیا،سفرنامه،زندگی نامه
كتاب هر روز فوق العادست : بخشي از كتاب- اون هر لحظه به خواب عميق تري مي رفت. تنفسش سنگين تر مي شد. الان ما- خواهرانم، برادرم و من كنارش نشسته بوديم- يك روز بعد از تولد هشتاد و پنج سالگي اش فقط منتظر بوديم. تنفس پدرم شديدا داشت سطحي مي شد. در حالي كه محزون و خاموش كنار پدر بوديم، مادر هشتاد و هفت ساله ام، كسي كه بيش از شصت سال كنار مرد زندگي اش بود، توي خانه نشسته بود و...
توضیحات
مشخصات
نظر کاربران
کلمات کلیدی مرتبط