کنش های مالکانه در پوشش داوری زیبایی شناختی

دسته‌بندی: یادداشت بهمن 05, 1399

گرچه فروش ۱۲میلیاردی این تابلو مایه ی رنجش و انتقاد طبقات پایینی می شود که صدایشان در لحظه ای کوتاه در کلمات و کامنت های مجازی ثبت می شود و چنین قیمتی در بین آن اقلیتی، معیار ارزشمندی تلقی اثر و مولف تلقی می شود. اما اتفاق مهمتر از عدد، تبدیل تقلیل انگارانه یک میدان تعاملی به یک میدان مبادله ای و یک کنش فرهنگی به یک کنش اقتصادی ست....


نویسنده: مرتضی واحدیان

در انبوه خبرها و اتفاقات اجتماعی ای که هرکدامش انگار پازل تکمیل تصویر تناقض های تاریخ معاصر ماست، حراج تهران و فروش تابلوی نقاشی آغداشلو گرچه به ظاهر یک خبر است، اما صورت کشدار این واقعیت کشنده است که ساحت فرهنگ و هنر، عرصه تنازع های هویتی به میانجی بخت یک اقلیت از ثروت است.درست در دورانی که اکثریتی با بدبختی گذران زندگی روزمره دست و پنجه نرم می کنند.

برای بازخوانی محتوای درون این فرم، برخلاف تمرکزی که در فضای مجازی بر دو کنشگر این حراج یعنی آیدین آغداشلو و حسین پاکدل اتفاق افتاده، نقطه تمرکز این نوشتار بر بازخوانی میدان کنش و کنش درون میدان است. چراکه تمرکز صرف بر کنشگران موجب مخدوش شدگی فرم مسئله و نهایتا رسیدن به صورت های تفسیری ای می شود که بیشتر در حکم پر و بال دادن به یک نمایش رقابتی و تجملی هستند و به همان اندازه که هنر به عنوان یک نشانه ی سرپوش گذار عمل می کند، نقدهای با محوریت صرف خوانش عمل کنشگر، در جهت یک ژورنالیسم روایی و خبر برای خبر عمل می کند.

با چنین مقدمه ای می خواهم با تکیه بر فلسفه پول زیمل و گزاره های نقادانه بوردیو در باب اشراف سالاری فرهنگی، منطق درونی میدان و کنش را واکاوی کنم.

اولین نکته جالب درون منطق این میدان، گردش مالی ۸۷ میلیارد و ۹۴۲ میلیونی این حراج است. آنهم در کجا؟ تهران، تجلی گاه تورمی افسارگسیخته که جمعیت درون خودش را از مرکز به بیرون انتقال می دهد و در چه دوره ای از تاریخ؟ دوره ای که در دردناک ترین جراحی اقتصادی و شوک درمانی های متعدد حاصل از سیاست های پولی، طبقه متوسط به زوال کشیده شده است و طبقه پایین در دستیابی به حداقلی ترین امکان های معیشت و قرارگیری در ساحت بخت های زیستن در حال تقلا و مستهلک شدن است. در چنین ناهمخوانی ای،مغناطیس حراج بیش از آنکه منبعث از والایی هنری و آن تشخص های تمایز بخشی باشد که به مدد پالودگی و شوریدگی های مولف به خلق می انجامد، نیروی خود را از تمکن های مالی ای می گیرد که بیرون از میدان مبادله ای حراج، سهم بیشتری به یک اقلیت برای بهره مندی از کیک خوشبختی داده است و به قول بوردیو سرمایه اقتصادی به این بخش فرداستی لایه ی اشرافی اجازه می دهد تا از رهگذر پول، فرهنگ را نیز به سرمایه بدل کنند و به قالب های تجسمی و نمادین فرهنگ دست یابند. درست همین امکان فراهم شده برای کلکسیونرشدن و انباشت فرهیختگی به مدد خریدن و آرشیو کردن.

چنین منطقی به عده قلیلی فرصت می دهد تا مخاطبان هنر شناخته شوند، درحالیکه در ملاحظه آمیزترین تعبیر، آنها مشتریانی هستند که در فقدان داشتن نگاه ناب و بهره مندی از ذائقه زیبایی شناختی ای که قدرت تمییز و توانش فرهنگی والایی داشته باشد، با مالکیت خود را به کلکسیونر اشیا و ابژه های هنری بدل می کنند و با تملک اشیای هنری، تمایز میان خود و دیگری را از قالب یک شکاف اقتصادی تا گسست زیبایی شناختی، وسعت می دهند.

چنین میدانی با چنین مفروضاتی، منطق های کنش را نیز به هم می ریزد. منطقی که همچون این گزاره دیالکتیکی زیمل(پول خودش را به همه چیز و همه چیز را به خودش مبدل می کند)، از پس قرون قبل خود را بر زمانه حاضر حک می کند. منطقی که اثر را به کالای سنجش پذیر و کمی فرو می کاهد و پس از این تقلیل کیفی به کمی، آن را تا مقام یک ماده و نشانه تنزل می دهد.

در واقع گرچه فروش ۱۲میلیاردی این تابلو مایه ی رنجش و انتقاد طبقات پایینی می شود که صدایشان در لحظه ای کوتاه در کلمات و کامنت های مجازی ثبت می شود و چنین قیمتی در بین آن اقلیتی، معیار ارزشمندی تلقی اثر و مولف تلقی می شود. اما اتفاق مهمتر از عدد، تبدیل تقلیل انگارانه یک میدان تعاملی به یک میدان مبادله ای و یک کنش فرهنگی به یک کنش اقتصادی ست. مسئله ای که حتی به صرف رخدادی موقتی ای چون حراج هنری خلاصه نمی شود و قابلیت تعمیم بخشی به کلیت فضای فرهنگ، هنر و علم معاصر را دارد و با همه تفاوت های محتوایی شان در فرم مشخصی حرکت می کنند. همانطور که زیمل در فلسفه پول نشان می دهد که پول چگونه از فرهنگ تاریخ زدایی می کند و در پس آثار هنری، دیگر روایت و داستان خاصی وجود ندارد و آنها از فردیت شان جدا می شوند و به مثابه پدیداری عام به دست افرادی خاص می افتند. با چنین مفروضی، ما نه با یک کنش هنری که با یک کنش اقتصادی در لفافه ای فرهنگی در میدان هنر مواجهیم.

و حالا سوالی که با تاسی از نقدهای تیز آدورنو و هورکهایمر در باب صنعت فرهنگ می توان اینجا پیش کشید، این است که این پول های پمپاژشده به میدان های هنری، حاصل چه عمل اقتصادی ای است؟ عاملانی که به مالکان این اشیا هنری بدل می شوند، در کدام شبکه ارتباطی و کدام سمت اقتصاد قرار گرفته اند؟  کنش مالکانه در این مناسک به ظاهر زیبایی شناسانه، درست وقتی آوار قسط و قرض ها بر دوش اکثریت لایه های اجتماعی سنگینی می کند، چرا در تب و تاب ولخرجی های اشراف سالارانه فرهنگی ست؟

مطالب مرتیط

شوپنهاور و تولستوی

لئون تولستوی بین فیلسوفان بزرگ آلمانی بیش از همه شوپنهاور را تحسین می‌کرد. به خصوص در بحث جبر و اختیار دیدگاه‌های این دو بسیار بهم...

درباره‌ی بازشناخت رسالت دیگری، آن دیگران «خون او، نه خون من»

"خونِ دیگران" رمانی نوشته‌ی سیمون دوبووار در سال ۱۹۴۵ است. جنگ حکم می‌کند، جهان‌بینی نویسنده حول مکتب "هستی‌گرایی" می‌گردد و این خ...

بازتعریف الگوی زنانگی در سریالهای شبکه خانگی

کنشگران واقعی و اصلی در این فیلم‌ها زنان هستند. زنهای این سریالها همگی به شدت منطقی، واقع نگر و کنشگر هستند و در عین داشتن برخی از...

بیگانه با دیگری

از زهره سلیمی در گالری «آ» در مجموعه ای تحت عنوان (بیگانه با دیگری)، فیلمی دیدم که خالی بود از بسیاری ادعاهای سینمایی، اما پر بود ...

چرا رابطه‌ی جنسی وجود ندارد؟!

دیگر انسانها نیستند که هم آغوش می شوند و یا باهم ازدواج می کنند، بلکه داراییها، متعلقات، مشاغل و عناوین آنهاست که به توافق می رسند...

مسخ کافکا

مسخ شاهکاریست که به تاویل های متفاوت میدان می دهد. تاویل هایی پایان ناپذیرکه اغلب فلسفی و پیچیده هستند.اما با توجه به روابط شخصی ک...

کتاب‌های پیشنهادی


نظر کاربران








اول 1 آخر نظر‌های تا از مجموع 0 نظر