روانشناسان معتقدند افرادی که مقابل چشم دیگران و با سر و صدا و اعلام خودکشی دست به خودکشی میزنند بیش از هرچیز فریادی برای دیده شدن میکشند. آنها میخواهند با نمایش خودکشی دیگران زندگی را به وی یادآور شوند و مانع این کار وی شوند، به این معنا که هنوز در ناخودآگاهش زندگی را دوست دارد...
نویسنده: احسان عزیزی
امروز برای نخستینبار از نزدیک شاهد صحنهی خودکشی بودم. مردی کنار پل سیدخندان خودش را در معرض پرتاب شدن قرار داده بود. مردم برخلاف همیشه بیشتر نظارهگر بودند و کمتر کسی با گوشی موبایل فیلمبرداری میکرد. لحظاتی بود که از وقتی با آن مواجه شدم گویی همهچیز اسلوموشن شد. آن مرد واقعا داشت خودکشی میکرد و آتشنشانها و یک خانم و یکی دو رهگذر درحال صحبت کردن با او بودند. مرد در واکنش به حرفهایی که به او میزدند خودش را بیشتر در معرض پرتابشدن قرار میداد. تهدید میکرد، و گویی داشت حرفهای آخرش را میزد. هر آن ممکن بود صحنه سقوط یک انسان را ببینیم، و مشخص نبود پس از سقوط چه بلایی بر سرش خواهد آمد.
با خودم میگفتم اگر خودش را پرتاب کرد قطعا چشمهایم را میبندم و مطمعنن توان دیدن این سقوط را نداشتم... مردم با نگرانی این صحنه را نگاه میکردند، بگو مگوی مرد با آتشنشانها و یک خانم و چند رهگذر... مرد دو سه بار تلاش کرد خودش را پرت کند اما اینکار را نکرد، هربار آتشنشانها جلو و عقب میرفتند، تا اینکه پایین را نگاه کرد و خودش را آمادهی سقوط کرد... خودش را پرت کرد و دقیقا همزمان با این سقوط آتشنشانها دستانش را گرفتند؛ هرکس روی پل نزدیک مرد بود جلو آمد و لباس و دستها و بدن مرد را گرفت... کمی تقلا کرد که پرت شود اما نشد، آتشنشانها مرد را نجات دادند و جمعیت شروع به کف زدن کرد، نفس آرامی کشیدیم و همه چیز تمام شد...
روانشناسان معتقدند افرادی که مقابل چشم دیگران و با سر و صدا و اعلام خودکشی دست به خودکشی میزنند بیش از هرچیز فریادی برای دیده شدن میکشند. آنها میخواهند با نمایش خودکشی دیگران زندگی را به وی یادآور شوند و مانع این کار وی شوند، به این معنا که هنوز در ناخودآگاهش زندگی را دوست دارد و میخواهد زندگی کند. آنها از ندیده و نشنیده شدن خستهاند و دیگر آستانهی تحملشان تمام شده است.
آلبرکامو در رمان سقوط مینویسد: «مردم از انگیزههای شما صداقت شما و اهمیت رنجهایتان جز با مرگ شما متقاعد نمیشوند». چه بسیار آدمهایی که این روزها خسته و درمانده و رانده شده و جا مانده از همه جا و همه چیز و همه کس، آدمهایی که حتی به اندازهی حیوانات خانگی بالای شهر نشینان اهمیت ندارند. رنجهایی که در یک عمر کشیدهاند و صدایشان را کسی نشنید، و چه بسیار خودکشیهایی که دیگر نیازی به حضور دیگران در آن نبود تا زندگی را یادآور شود، بدنهایی که سقوط کردند و متلاشی شدند.
امروز جامعهی ما با از سرگذراندن بحرانهای مختلف در چند سال اخیر و آخرین آن که هنوز درگیرش هستیم بحران کووید19 آدمها را بیش از هر زمانی در معرض سقوط قرار داده است. سقوطی که محدود به بدن آدمها نیست، چه بسیار سقوطهایی که بی سروصدا و بدون مرگ بدنها رخ میدهند.... اما خوشبختانه آنچه امروز پایان ماجرا را رقم زد حضور و نقش آتشنشانها بود. آنها مانند همیشه جان یک انسان را نجات دادند. امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند این ناجیان اجتماعی در سطح نهادها و سازمانهای اجتماعی هستیم. پرستارها و آتشنشانها و دیگر کاراکترهای یاریگر همیشه هستند اما آنچه امروز جایش خالیست، یاریگری در سطح نهادی و سامان اجتماعی است. آنچه امروز جایش خالیست گوش شنوایی است که صدای بیصدای دردمندان را بشنود، جامعهای است که تنها هنگام خودکشیِ کسی احظار نشود، بلکه از پیش به شأن و منزلت انسانها احترام بگذارد. معنای این خودکشی برایم سقوط یک انسان نبود، بلکه سقطو انسانیت در جامعهای بود که در آن بسیاری از شهروندانش از ابتداییترین حقوق بیبهرهاند.
مطالب مرتیط
لئون تولستوی بین فیلسوفان بزرگ آلمانی بیش از همه شوپنهاور را تحسین میکرد. به خصوص در بحث جبر و اختیار دیدگاههای این دو بسیار بهم...
"خونِ دیگران" رمانی نوشتهی سیمون دوبووار در سال ۱۹۴۵ است. جنگ حکم میکند، جهانبینی نویسنده حول مکتب "هستیگرایی" میگردد و این خ...
کنشگران واقعی و اصلی در این فیلمها زنان هستند. زنهای این سریالها همگی به شدت منطقی، واقع نگر و کنشگر هستند و در عین داشتن برخی از...
از زهره سلیمی در گالری «آ» در مجموعه ای تحت عنوان (بیگانه با دیگری)، فیلمی دیدم که خالی بود از بسیاری ادعاهای سینمایی، اما پر بود ...
دیگر انسانها نیستند که هم آغوش می شوند و یا باهم ازدواج می کنند، بلکه داراییها، متعلقات، مشاغل و عناوین آنهاست که به توافق می رسند...
مسخ شاهکاریست که به تاویل های متفاوت میدان می دهد. تاویل هایی پایان ناپذیرکه اغلب فلسفی و پیچیده هستند.اما با توجه به روابط شخصی ک...