مروری بر «مراقبت و تنبیه: تولدِ زندان» اثر میشل فوکو

دسته‌بندی: معرفی کتاب اردیبهشت 29, 1400

هدف این کتاب، ارائه تاریخِ به هم پیوستهِ روح مدرن و قدرت نوین قضاوت کردن است، یعنی تبارشناسیِ مجموعه پیچیده کنونی علمی-قضایی که قدرت تنبیه تکیه گاه هایش را از آن می گیرد، توجیه ها و قواعدش را از آن دریافت می کند، اثرهایش را در آن بسط می دهد و غرابت مُفرطش را در آن پنهان می کند....


نویسنده: محمد آخوندپور امیری

مراقبت و تنبیه، اثری خواندنی از نویسنده و اندیشمندِ پُست مدرن، میشل فوکو است. فوکو در این کتاب با قلمی بسیار توانمند و تاثیرگذار، سیری در دلِ تاریخ می نماید و از نقش قدرت، در بازآفرینی اشکال گوناگونِ وسایل تنبیه به تفضیل، بیانی شیوا و درخور اعتناء دارد. او همچنین، مراقبت از تبهکاری ها و ناهنجاری های افراد جامعه که در نهایت، آنها را دچار خُسران و زندان می کند را در قالبِ بسیار پیچیدهِ ابداعی نظام سرمایه داری پیش روی خواننده قرار می دهد.

آنچه که در این کتاب با آن آشنا می شویم این پیوستار تاریخی است که چگونه از سده هجدهم به این سو، صاحبانِ قدرت، هرچه بیشتر میل به بهره گیری از شبکه ای به غایت پیچیده برای تادیب و بهره گرفتنِ اقتصادی از افراد انسانی بعمل می آوردند که ساختارهای جامعه را به نوعی دستخوش بحران می کنند. اوتوپیای ملاحظه کاری قضایی در سده هجدهم و بعد از آن چنین می کند: در عین آنکه زندگی را از محکوم می گیرد؛ مانع از آن می شود که آن را حس کند، و او را از تمامی حقوقش محروم می کند.

فوکو معتقد است تغییر رویکرد دستگاه قضایی از برخورد سخت به سمت برخوردهای نرم، نشانه آن است که قدرت، بیش از آنکه به دنبالِ اصلاحِ تبهکاران باشد، بدنبال این است که از نیرو و توان آنها در چرخه اقتصاد و تولید بهره مند شود. این نگاه ابزاری به جُرم و بزهکاری، دولت ها را بر آن می دارد که از یک سلسله نهادها، در جهت ساختِ انسانی مکانیکی و اسیر، در ساختار قدرت بسازد. مراقبان، پزشکان، کشیشان، روان پزشکان، روان شناسان و مربیان تربیتی؛ اینان به صِرف حضور خود نزد محکوم، مداحی عدالت را می کنند، مداحی که عدالت بدان نیاز دارد.

از اواخر سده هجدهم و اوایل سده نوزدهم، تنبیه و مجازات به پنهان ترین بخش فرآیند کیفری بدل شد و این امر چند نتیجه در پی داشت: تنبیه عرصهِ دریافت حسیِ تقریباً روزمره را ترک کرد تا وارد عرصه آگاهیِ انتزاعی شود؛ اثرگذاری تنبیه محصولِ حتمیّت آن تلقی شد و نه شدت قابل دیده بودن آن؛ آن چه باید از ارتکاب جرم جلوگیری کند، نه نمایشِ نفرت انگیزِ مجازات در ملاء عام؛ بلکه قطعی بودن تنبیه و مجازات است؛ ساز و کار عبرت دهندهِ تنبیه چرخ دنده هایش را تغییر داد.

فوکو هدفش از نگارش کتاب حاضر را بدین گونه بیان می کند که: هدف این کتاب، ارائه تاریخِ به هم پیوستهِ روح مدرن و قدرت نوین قضاوت کردن است، یعنی تبارشناسیِ مجموعه پیچیده کنونی علمی-قضایی که قدرت تنبیه تکیه گاه هایش را از آن می گیرد، توجیه ها و قواعدش را از آن دریافت می کند، اثرهایش را در آن بسط می دهد و غرابت مُفرطش را در آن پنهان می کند.

با تحلیل ملایمت کیفری به منزله تکنیکِ قدرت، هم می توان فهمید که چگونه انسان، روح، فرد بهنجار یا ناهنجار، به منزله اُبژه های دخالت کیفری، جایِ جرم را گرفتند؛ و هم می توان فهمید که شیوه خاص به انقیاد درآوردن، با چه روشی توانست انسان را به منزلهِ ابژه ی دانش برای گفتمانی با شان علمی متولد کند.

در دوران فئودالیسم که در آن پول و تولید توسعه چندانی نیافته بود، شاهد رشد ناگهانی مجازات های بدنی هستیم؛ با توسعه اقتصاد تجاری، دارالتادیب ها، کار اجباری و کارگاه کیفری ظاهر شدند. اما از آنجا که نظام صنعتی، نیازمند بازار آزاد نیروی کار بود، سهم کار اجباری در سازوکارهای تنبیهی سده نوزدهم کاهش یافت و بازداشت و توقیف با هدف اصلاح جای آن را گرفت.

اما فوکو درخصوص بدنِ انسان، گزاره هایی خواندنی دارد. او معتقد است که این بدن مستقیماً در حوزه ای سیاسی جا دارد؛ مناسبات قدرت بر بدن، چنگالی بی واسطه می کشاند، آن را محاصره می کند، برآن داغ می کوبد، آن را رام و تربیت می کند، تعذیبش می کند، آن را ملزم به انجام کارهایی می کند، به اجرای مراسمی وا می دارد و نشانه هایی را از آن می طلبد.

سازوکار تنبیه در نظام قضایی قرن هفدهم و پیش از آن «مرگ-تعذیب» بود. این نوع مرگ، هنر نگهداری زندگیِ متهم در درون دنیایِ درد بود. اما سیستم عدالت نیاز داشت که قربانی خود را، تعذیبی را که بر او وارد آمده، به نوعی تایید و تصدیق کند. در این راستا از مجرم می خواستند که با جار زدنِ رذالت جُرم های خود، آن هم در عرصه عمومی و در ملاء عام، خود تنبیهش را تقدیس کند.

اما تا پیش از سده هجدهم شاهد نوعی تعارض مابین قدرت و صاحب منصبان می باشیم. آنجا که شاه بنا به دلایلِ مربوط به خزانه داری، به خود حق فروش منصب های عدالت را که به او تعلق می دارد می دهد، با قُضاتی روبه رو می شد که مالکِ مسئولیت های خود بودند، قضات، نه تنها نافرمان و مُتمرّد؛ بلکه نادان، منفعت طلب و نیز آماده سازش بودند. از آنجا که شاه بی وقفه منصب های جدیدی را خلق می کرد، تعارض ها میان قدرت و صاحب قدرت (یعنی همان قُضات) روز به روز افزایش یافت.

در طول سده هجدهم، اقتصادِ قانون شکنی ها با توسعه جامعه سرمایه داری، ساختاری جدید یافت. قانون شکنیِ مالکیت از قانون شکنیِ حقوقی جدا شد. جدایی که یک تضاد طبقاتی را پوشش می داد. چون از یکسو قانون شکنیِ که بیشتر از همه در دسترس طبقه های پایین بود قانون شکنی مالکیت بود (انتقال خشونت آمیز دارایی ها) و از سوی دیگر بورژوازی حقوق را برای خود حفظ کرد؛ یعنی امکان طفره رفتن از قواعد و قوانین خاص خود؛ امکان تضمینِ بخشِ عظیمی از گردش اقتصادی، از رهگذر بازی ماهرانه ای در حاشیه های قانونگذاری.

روی هم رفته و به تدریج اصلاحات کیفری در نقطه پیوند میان مبارزه علیه ابرقدرتی پادشاه و مبارزه علیه دون قدرتی قانون شکنی هایِ کسب شده و مورد مسامحه زاده شد. برمبنای عقلانیت اقتصادی است که باید کیفرها سنجیده شوند و تکنیک های مناسبشان تجویز شوند. انسانیت، نامی است محترمانه که به این اقتصاد و به این محاسبه های دقیق داده شده است. در همین راستا و با نگاهی اقتصاد محور بود که این اندیشه شکل گرفت که با حبس کردن گداها در زندان های مُتِعفّنی که بیشتر به فاضلاب می ماند موفقیتی بدست نمی آید؛ بلکه باید آنان را به کار واداشت.

در نظام پیشین، بدن محکومان دارایی شاه بود که شاه، داغ و نشان خود را بر آن میزد و اثرهای قدرتش را بر آن می کوبید. اما اکنون بدن محکوم بیشتر دارایی جامعه است، اُبژه یک مالکیت جمعی و مفید. تاریخ نگارانِ اندیشه ها معمولاً رویای جامعه ای کامل را به فیلسوفان و حقوقدانان سده هجدهم نسبت می دهند؛ اما فوکو معتقد است یک رویای نظامی جامعه نیز وجود داشته است؛ مرجع اصلی این رویا نه وضعیت طبیعی، بلکه چرخ دنده های به دقت مطیع شدهِ یک ماشین، نه قرارداد اولیه، بلکه اجبارهای همبستگی، نه حقوق بنیادین، بلکه تربیت تا بی نهایت پیش رونده، نه خواست عمومی بلکه اطاعت خودکار بود. بهتر است بگوییم از سده هجدهم به بعد، قدرت بِهنجار به قدرتهای دیگر یعنی به قدرت قانون، قدرت گفتار، قدرت متن و قدرت سنت افزوده شد و محدوده های نوینی را به این قدرت ها تحمیل کرد.

نباید فراموش کرد که در سده هفدهم و هجدهم، تکنیکی برای ساختن واقعی افراد به منزله ی عُنصرهای همبسته قدرت و دانش وجود داشت. بدون شک، فرد ذره ی خیالیِ نوعی بازنمایی ایدئولوژیک از جامعه است؛ اما فرد همچنین واقعیتی است برساختهِ این تکنولوژیِ خاص قدرت که انضباط خوانده می شود. قدرت تولید می کند؛ قدرت واقعیت را تولید می کند؛ قدرت قلمروهای اُبژه ها و آیین های حقیقت را تولید می کند. فرد و شناختی که می توان از او بدست آورد به این بستگی دارد.

بنتام این اصل را طرح کرد که قدرت می بایست رویت پذیر و وارسی ناپذیر باشد. رویت پذیر به این معنی که زندانی بی وقفه سایه بلند برج مرکزی را که از آنجا مخفیانه زیر نظر است در برابر دید داشته باشد و وارسی ناپذیر به این معنی که زندانی هیچ گاه نباید بداند که آیا اکنون زیرنظر است یا نه؛ بلکه باید مطمئن باشد که همیشه ممکن است زیر نظر باشد.

انقیاد واقعی در جامعه امروزی بطور خودکار از رابطه ای مجازی زاده می شود. به نحوی که برای مُلزَم کردن محکوم به داشتن رفتاری خوب، دیوانه به آرامش، کارگر به کار، دانش آموز به پُشتکار و بیمار به رعایت دستورها، دیگر توسل به زور ضرورتی ندارد.

رشد اقتصاد سرمایه داری، شیوه خاصی از قدرتِ انضباطی را ایجاب کرد. شیوه ای که فرمول های کلی آن، روش های آن برای فرمانبرداری نیروها و بدن ها و در یک کلام، ☆کالبدشناسی سیاسیِ☆آن را می توان در رژیمهای سیاسی، دستگاه ها یا نهادهایی بسیار گوناگون به کار بست. در این بین فرآیندی دوگانه وجود دارد،؛ یکی، برداشتنِ مانع شناخت شناسی(اپیستمولوژیک) از رهگذر ظریف تر کردنِ مناسبات قدرت و دیگری تکثیر و افزایش اثرهای قدرت، به یُمنِ شکل گیری و انباشت دانش های نوین.

نهایت عدالت کیفری در دوران رژیم قدیم (پیش از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه)، تکّه تکّه کردن بی نهایتِ بدنِ شاه کُش بود. اما، نقطه آرمانیِ عدالتِ امروز، گویی انضباط بی پایان است. بازجویی که پایانی ندارد. تحقیقی که بطور نامحدود در مشاهده ای باریک بینانه و همواره تحلیلی تر و جداگانه تر تداوم می یابد، قضاوتی که گشودن پرونده ای است که هرگز بسته نمی شود و در عین حال، ملایمتِ حساب شدهِ کیفری است که به کنجکاوی مُصرّانه امتحان (آزمون، معاینه) پیوند خورده است.

کارگاه زنان در زندان کلروُ تصویری کامل از کار در زندان ارائه می دهد؛ و در آنجا دقت بی صدای ماشین انسانی شباهت بسیاری با جدیت و سخت گیریِ قاعده مندِ صومعه دارد: «بر کرسی که بر بالای آن شمایل عیسی بر صلیب قرار دارد، یک خواهر روحانی می نشیند؛ روبروی او، زنان زندانی در دو ردیف به وظیفه ای مشغولند، می توان نتیجه گرفت که همواره سکوتی مطلق بر فضا حاکم است.... چنین به نظر می رسد که در این سالن همه چیز بوی توبه و کفاره می دهد.

در نهایت فوکو معتقد است اگر علوم انسانی توانستند شکل بگیرند و تمامی نتایج آن، تغییراتِ عمیقی را که می شناسیم در مجموعه شناخت پدید آورند، از آن رو است که این علوم، ره آورد یک شیوه خاص و نوین قدرت بوده اند: یک سیاست معین برای مطیع و مفید کردن توده انسان. این سیاست، مُستلزم تکنیکی برای درهم بافتنِ انقیاد و اُبژه کردن بود؛ این سیاست، روشهای نوینِ فردی سازی را دربرداشت.

مطالب مرتیط

معرفی مجموعه‌ی «پدران بنیان‌گذار ایران جدید»

«پدران بنیان‌گذار ایران جدید» نام مجموعه‌ای‌ست که ظاهراً قرار است به حیات فکری و سیاسی برجسته‌ترین شخصیت‌های روشنفکران ایرانی از م...

شیطان از نگاه تولستوی

تولستوی در داستان شیطان، استیصال یوگنی در درک شرایط خود و نگاهِ سرزنشگرانه‌ی جامعه را این‌گونه به تصویر می‌کشد: "به‌راستی اگر یوگن...

یک ثانیه از لذت آنی تا ملال فوری

گسترش لذت آنی، پیامدهای اجتماعی خاص خودش را نیز خواهد داشت که ملال فوری یکی از آنهاست. «سطحی شدن امور» یکی از آن‌هاست. شاید به همی...

حزب کمونیست چین و بازنویسی تاریخ

حکومت شاید از دیکته کردن زندگی مردم پا پس کشیده باشد، اما توانایی نظارت بر شهروندانش را تقویت کرده است. بودجه چین هراس‌هایش را افش...

مروری بر لویاتان

لویاتان اثری درخشان از فیلسوفی شهیر به نام توماس هابز است. اثری که اندیشمندان آن را نخستین «بیانیه حاکمیت» نام نهادند؛ درست در ایا...

مروری بر مفهومِ امر سیاسی اثر کارل اشمیت

«امر سیاسی» کلید واژه ای است که محتوای اصلی مقالات اشمیت را به خود اختصاص داده است. در سراسر این اثر، اشمیت به بازخوانی این موضوع ...

کتاب‌های پیشنهادی


نظر کاربران








اول 1 آخر نظر‌های تا از مجموع 0 نظر