صمد بهرنگی
صمد بهرنگی (زادهي ۲ تير ۱۳۱۸ در تبریز – درگذشتهي ۹ شهريور ۱۳۴۷ در ارسباران) داستاننویس، مترجم و محقق فولکلور آذربایجان،آموزگار و منتقد اجتماعی بود. او را بهنوعی هانس کریستین آندرسون ایران مینامند. بهرنگی در کنار انبوهیِ آثارش آنهم در عمری کمتر از سه دهه، به آفرینش ماهی سیاه کوچولو دست زد که خود، شاهکاری در ادبیات معاصر است و علاوهبر ترجمهٔ آن بهزبانهای گوناگون، در سال۱۹۶۹ جایزهٔ بیینال براتیسلاوای چکسلواکی را از آنِ خود کرد. کودکی صمد بهرنگی، در محلهٔ قدیمی جنوب شهر تبریز و در تنگدستیِ مطلق گذشت. مادر و پدرش، «سارا» و «عزت»، بهسختی زندگیِ صمد، دو برادر و سه خواهرش را تأمین میکردند. کارگری، زهتابی و فروش آبِ مشک به قفقازها و روسها کفاف مخارج خانواده را نمیداد. عزت، سرانجام با فوج بیکاران آذربایجان، راهی قفقاز و باکو شد و دیگر خبری از او نشد. صمد اما بهمحض اتمام تحصیلات مقدماتیِ دانشسرا به معلمی روی آورد و از هجدهسالگی در روستاهای ماماغان، قندجهان، گوگان، آخیرجان و آذرشهر در آذربایجانشرقی تدریس کرد. ۱۳۳۷ بود که همزمان با آموزگار، در دانشکدهٔ ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز، پذیرفته شد و طی سه سال گواهینامهٔ پایان تحصیلات را گرفت. بهرنگی نخستین چهرهٔ ادبی است که دو شعر شاملو بهنامهای «پریا» و «دختران ننهدریا» را الگویی بسیار جدی برای شعر کودک میداند و به دفاع از شاخهٔ محاورهای شعر کودکان برمیخیزد. او را نخستین نظریهپرداز شعر کودک میدانند که بین سادگی شعر و پشتسرهمچیدن کلمات بچهگانه مرز قائل میشد. بهرنگی از دسته نویسندگانی است که بنا به دوران سیاسی زمانهٔ خود و تأثیر حزب توده در ادبیات داستانی، از همهسو با ستم روبهرو شد؛ گاه از چپ بهنام همدلی و همفکری، داستان ماندگارش ماهی سیاه کوچولو را تاحد مانیفست جنبش چریکی، پایین آوردند و جنبهٔ کودکانه و ادبی آن را یکسره نادیده گرفتند و گاه دگراندیشان، او را بهدلیل اندیشه و تلاشهایش، کافر و مرتد خواندند. بهرنگی در شیوهٔ آموزشی و مضمون قصههای خود میکوشید روح اعتراض به نظام حاکم را در دانشآموزانش پرورش دهد. پای پیاده در روستاها راه میافتاد و اگر کسی کتابخانهای تأسیس کرده بود، تشویقش میکرد و به مجموعه کتابهایش میافزود. بچهها را بهویژه تشویق به مطالعه میکرد و هرچه از جذابیت و روشهای دوستداشتنی برای این گروه سنی میدانست در کار میگرفت تا بچه با کتاب همراهیِ همیشگی کنند و تمام طول زندگی با آن مأنوس باشند. میگفت که کتاب بخوانند و سپس آن را در جملاتی ساده برای دیگران خلاصهنویسی کنند. صمد بهرنگی دربرابر بیعدالتیهایی که در حقش میشد سکوت نمیکرد؛ اما هرگز از سخت کارکردن و جنبوجوش نیفتاد. بعضیها سرزنش میکردند که چرا با آنهمه ظلمی که به او میشود بازهم جانفشانی میکند، اما صمد به «رفتن» معتقد بود.